رادینرادین، تا این لحظه: 14 سال و 30 روز سن داره

رادین همه‌ی زندگی ما

خاطرات سفر به مالزی3

کشور مالزی اصولاً خیلی جاهای دیدنی داره. اونقدر که ما در اون فرصت کوتاهی که داشتیم نتونستیم همه‌ی جاهاش رو ببینیم. اما من سعی می‌کنم از هر جایی که رفتیم برات بنویسم و عکس بذارم. حالا لطفاً بازم به ادامه مطلب برو اینجا معبد چینی‌ها در کوالالامپوره که تقریباً روی یه بلندی واقع شده و منظره فوق‌العاده زیبایی داره. البته روزی هم که ما رفتیم اونجا یه مقدار هم بارون اومده بود و یه مه هم ایجاد شده بود که قشنگ‌ترش کرده بود. اینجا هم به همراه امید کنار مجسمه‌هایی که هر کدوم یکی از خدایانشون به حساب میان ایستادی: این مجسمه اصلی بودا هست که خیلی هم بزرگه. اندازه‌اش رو می‌تونی با آدما مقای...
29 فروردين 1391

اتفاقات دیروز و امروز

سلام به روی ماه پسرم دیروز بابایی رفت مأموریت. من و شما تنها موندیم. اما خدا دلش نیومد که ما زیاد تنها بمونیم و احساس دلتنگی کنیم. واسه همین هم دایی جون که برای کاری اومده بود تهران، اومد پیش ما. بنابراین ما دیگه دیشب تنها نبودیم. البته دایی به من گفت که رادین دیگه خودش مرد شده و وقتایی که باباش نیست از تو محافظت می‌کنه. الهی قربونت برم مرد کوچک من. اما شما از همون دیروز صبح که از خواب بیدار شدی یه کم آب‌و روغن قاطی کردی. یعنی تند تند پوشکتو کثیف می‌کردی. من هم هر کاری که مامان جان و بقیه باتجربه‌ها گفتن برات انجام دادم. خدارو شکر خیلی بهتر شدی. فقط یه کم پاهات سوخت. حضور دایی باعث شد تا شما کمتر بهونه&z...
29 فروردين 1391

خاطرات سفر به مالزی 2

عسلکم سلام بازم میخوام یه سری دیگه از عکس‌های مسافرت به مالزی رو برات بذارم. پس برای دیدنشون به ادامه‌ی مطلب برو. اینجا شهربازی Genting Highland در کوالالامپوره که شما توی اونجا کلی بهت خوش گذشت. این هم یه دخترخانم چینی هست که شما باهاش دوست شدی: توضیحات برای دوستان: اون دو نفری که پشت‌سر رادین می‌بینین پدربزرگ و مادربزرگش هستن، که توی این سفر همراهمون بودند. و اگه کمک و همراهی اونا نبود من و بابایی رادین توی این شهربازی نمی‌تونستیم هیچ بازی رو سوار بشیم. ولی اونا رادین رو بردن قسمت بازی بچه‌ها وما هم رفتیم قسمت بازی بزرگترها. اینجا هم به همراه امید جون سوار ماشین شده بود...
27 فروردين 1391

خاطرات سفر به مالزی 1

قند و عسلم سلام ماه پیش به کشورهای مالزی و سنگاپور سفر کردیم. فوق‌العاده زیبا و دیدنی بود. خیلی خیلی خوش گذشت. سعی می‌کنم خاطرات اونجا رو با تصویر برات روایت کنم. روی عکس ها توضیحات رو میگم. روز اول حدود ظهر به هتل رسیدیم. وچون حدود 7 ، 8 ساعت پرواز داشتیم حسابی خسته بودیم .برای همین هم استراحت کردیم. عصرش به همراه تور و بقیه همسفرها به یک رستوران مالزیایی رفتیم که برنامه بسیار جالبی برای شب اول بود. چون توی اونجا رقص محلی مالایی و هندی و چینی به همراه موسیقی سنتی اونها برگزار شد. واقعاً برنامه خوبی بود. توی ادامه مطلب از روز دوم شروع می‌کنم و عکس‌هارو میذارم. اینجا معبد Batu Cave یا همون معبد هندیان در...
21 فروردين 1391

روز میلاد

نفسم سلام دو سال پیش توی یه همچین روزی یعنی نهم فروردین ماه سال یکهزار و سیصد و هشتاد و نه هجری شمسی ساعت 9:25 دقیقه صبح در بیمارستان عرفان تهران به این دنیا لبخند زدی و قشنگ‌ترین لحظه‌ی زندگی من و بابایی رو رقم زدی. ازت ممنونم که با ورودت به این دنیا زیباترین احساس یعنی مادر شدن رو به من هدیه کردی. با همه‌ی وجودم دوستت دارم و می‌پرستمت. امیدوارم روزی برسه که با همه‌ی وجودم بهت افتخار کنم. حالا چندتا از اولین عکس‌های زندگیت رو برات میذارم: ...
9 فروردين 1391
1